تو دریایی و من همش فکر آب...
همه چی به جز تو سَرابه، سَراب...
سرِ راهِ دریا نشونی بذار...
واسه این دلِ تنگِ خونه خراب...
تو دریایی و من همش فکر آب...
همه چی به جز تو سَرابه، سَراب...
سرِ راهِ دریا نشونی بذار...
واسه این دلِ تنگِ خونه خراب...
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج
ای موی پریشان تو دریای خروشان
بگذار مرا غرق کند این شب مواج
خدایا، گفتم دست خالی زشت است، مهمانی رفتن!!!
دست پر آمده ام ، دستی پر از گناه، چشمی پر از امید...
بمانم یا برگردم؟؟
مگه میشه من مهمون باشم.
مگه میشه منم بیام.
مگه میشه راهم بده.
مگه میشه به منم نگاه کنه.
مگه میشه سر سفرش بشینم.
مگه میشه... مگه میشه... مگه میشه...
من از روییدن خار سر دیوار دانستم...
که ناکس کس نمی گردد بدین بالانشینی ها
من از افتادن نرگس به روی خاک دانستم ... که کس ، ناکس نمی گردد از این افتان و خیزانها
گفت : دلت رو پاک کردی؟
گفتم : چرا؟
گفت: داره ماه رمضون میرسه!
گفتم: فکر کنم>
گفت : پس مطمئن نیستی؟
گفتم: نمیدونم>
گفت: دلت رو از کینه خالی کن.
گفتم : نمی تونم.
گفت : پس بدون که زیباترین ماه رو از دست دادی........................
چرا باید اینجور باشه؟؟؟؟؟!!!!!
چرا باید فقط بلد باشی بگی چشم بله قربان...
چرا نمی خوای تو کارهات فکر داشته باشی
چرا نمیخوای مرد باشی...
چرا فکر می کنی اگه حرف گوش کنی همیشه بهترینی...
چرا نمیخوای در برابر افکار غلط // چشم بله قربان// بایستی
چرا واقعا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟