مولای من...
يكشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۳:۳۴ ب.ظ
یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست
یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست
در خلوتی چنان که نگنجد کسی در آن
یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست
۹۲/۰۲/۲۹
یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست
یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست
در خلوتی چنان که نگنجد کسی در آن
یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست
ای آرزوی اولین گام رسیدن
بر جادههای بیسرانجام رسیدن
کار جهان جز بر مدار آرزو نیست
با این همه دلهای ناکام رسیدن
کی میشود روشن به رویت چشم من، کی؟
وقت گل نی بود هنگام رسیدن؟
دل در خیال رفتن و من فکر ماندن
او پختهی راه است و من خام رسیدن
بر خامیام نام تمامی میگذارم
بر رخوت درماندگی نام رسیدن
هرچه دویدم جاده از من پیشتر بود
پیچیده در راه است ابهام رسیدن
از آن کبوترهای بیپروا که رفتند
یک مشت پر جا مانده بر بام رسیدن
ای کال دور از دسترس! ای شعر تازه!
میچینمت اما به هنگام رسیدن
سلام با مطلبی در مورد حضرت زینب در خدمتیم نظر خود را در این رابطه بنوسید
یا حق
شما هم یاری کنید بخونید منتظرتون هستم
راستی...........سلام
شاید...........