میخوام هرچی می خوام و از تو بخوام...

تو دریایی و من همش فکر آب...

همه چی به جز تو سَرابه، سَراب...

سرِ راهِ دریا نشونی بذار...

واسه این دلِ تنگِ خونه خراب...

یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم...

با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج

حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج

 

ای موی پریشان تو دریای خروشان

بگذار مرا غرق کند این شب مواج

 

غم...

امروز تو چهره آقا غم بود...

نمی دانم چرا؟ این غم از کجا بود...

ولی بی اختیار یاد این جمله افتادم.

بیمار خنده های توام،بیشتر بخند

من فدای تو،به جای همه گلها تو بخند...

پی نوشت:

امروز حضرت آقا با دولت دهم دیدار داشتند.

دستی پر از گناه...

خدایا، گفتم دست خالی زشت است، مهمانی رفتن!!!

دست پر آمده ام ، دستی پر از گناه، چشمی پر از امید...

بمانم یا برگردم؟؟

مگه میشه...

مگه میشه من مهمون باشم.

مگه میشه منم بیام.

مگه میشه راهم بده.

مگه میشه به منم نگاه کنه.

مگه میشه سر سفرش بشینم.

مگه میشه... مگه میشه... مگه میشه...

بی عدالتی...

من از روییدن خار سر دیوار دانستم...

که ناکس کس نمی گردد بدین بالانشینی ها

من از افتادن نرگس به روی خاک دانستم ...

که کس ، ناکس نمی گردد از این افتان و خیزانها

زیباترین ماه...

گفت : دلت رو پاک کردی؟

گفتم : چرا؟

گفت: داره ماه رمضون میرسه!

گفتم: فکر کنم>

گفت : پس مطمئن نیستی؟

گفتم: نمیدونم>

گفت: دلت رو از کینه خالی کن.

گفتم : نمی تونم.

گفت : پس بدون که زیباترین ماه رو از دست دادی........................

جانانی و جان بر تو سپردیم و نمردیم

جانانی و جان بر تو سپردیم و نمردیم
در هُرم نگاه تو فسردیم و نمردیم

نقش است به پیشانی چین‌خورده ز غیرت
ما جان به در از داغ تو بردیم و نمردیم

چرا باید اینجور باشه...

چرا باید اینجور باشه؟؟؟؟؟!!!!!

چرا باید فقط بلد باشی بگی چشم بله قربان...

چرا نمی خوای تو کارهات فکر داشته باشی

چرا نمیخوای مرد باشی...

چرا فکر می کنی اگه حرف گوش کنی همیشه بهترینی...

چرا نمیخوای در برابر افکار غلط // چشم بله قربان// بایستی

چرا واقعا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دکان دوست فروشی

آدمها، دیگربرای سر در آوردن از چیزها وقت ندارند
همه چیز را همین جور حاضر آماده از دکانها می خرند
اما چون دکانی نیست که دوست معامله کند
آدمها مانده اند بی دوست!!!!



آنتوان دوستت اگزوپری